{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اشک حسرت چهره ام را می گداخت دیگر از غم طاقت و تابم نبود زانکه در این کوره راه زندگی آسمانم بود و مهتابم نبود
زندگی خواب پریشان شبی بودو گذشت ذهن پر اشک ز طوفان شبی بودو گذشت نه چمن بودو اقاقی گل مصنوعی بود عصر آهن همه دوران شبی بود و گذشت
ای اشک غم انگیز چه می خواهی تو با آه جگر سوز که هم راهی تو من خسته تر از غربت گورستانم از درد تنم هیچ نمی کاهی تو
اینروزها خسته و بهانه گیر شده ام بغض میکنم و با تلنگری میشکنم و تنها اشک مرهم دردهای من است
زندگی یعنی ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه اشک ریختن دیوانه وار عشق ورزیدن عاقبت در حسرت آنچه که دل میخواد و منطق نمی پذیرد مردن
چشمان تو در آئینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
چشمانت پٌر از پاییز است و اشک ها ، برگ های که بی وقفه میریزند … میدانم دلم… به خدا میدانم تن لخت درختان ، غم انگیزترین اتفاق پاییز است
کاش میشد اشک را تهدید کرد کاش میشد فرصت لبخند را تمدید کرد کاش میشد در غروب لحظه ها لحظه دیدار را تجدید کرد
ادر مرا ببخش .. درد بدنم بهانه بود .. کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشک هایت را در آورد
ادر مرا ببخش .. درد بدنم بهانه بود .. کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشک هایت را در آورد
به سلامتی اشک هایی که تو خلوتم میریزه تا هر بی لیاقتی نبینتشون
چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد… فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد… فقط رفت… فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت: راحت شدم
هیچ کسی ارزش گریه های تو را ندارد… اگر هم داشته باشد اشک تو را در نمیاورد
این روزها آنقدر بغضم سنگین شده که…. اگر گردنم را هم بزنی به جای خون….. اشک می ریزد
تمام تنم میلرزد… از زخمهایی که خورده ام..!! من از دست رفته ام…شکسـته ام می فهمی؟؟ به انتهای بودنم رسیده ام اما… اشک میریزم ولی عهد نخواهم شکست
اشک حسرت چهره ام را می گداخت دیگر از غم طاقت و تابم نبود زانکه در این کوره راه زندگی آسمانم بود و مهتابم نبود
زندگی خواب پریشان شبی بودو گذشت ذهن پر اشک ز طوفان شبی بودو گذشت نه چمن بودو اقاقی گل مصنوعی بود عصر آهن همه دوران شبی بود و گذشت
ای اشک غم انگیز چه می خواهی تو با آه جگر سوز که هم راهی تو من خسته تر از غربت گورستانم از درد تنم هیچ نمی کاهی تو
اینروزها خسته و بهانه گیر شده ام بغض میکنم و با تلنگری میشکنم و تنها اشک مرهم دردهای من است
زندگی یعنی ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه اشک ریختن دیوانه وار عشق ورزیدن عاقبت در حسرت آنچه که دل میخواد و منطق نمی پذیرد مردن
چشمان تو در آئینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
چشمانت پٌر از پاییز است و اشک ها ، برگ های که بی وقفه میریزند … میدانم دلم… به خدا میدانم تن لخت درختان ، غم انگیزترین اتفاق پاییز است
کاش میشد اشک را تهدید کرد کاش میشد فرصت لبخند را تمدید کرد کاش میشد در غروب لحظه ها لحظه دیدار را تجدید کرد
ادر مرا ببخش .. درد بدنم بهانه بود .. کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشک هایت را در آورد
ادر مرا ببخش .. درد بدنم بهانه بود .. کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشک هایت را در آورد
به سلامتی اشک هایی که تو خلوتم میریزه تا هر بی لیاقتی نبینتشون
چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد… فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد… فقط رفت… فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت: راحت شدم
هیچ کسی ارزش گریه های تو را ندارد… اگر هم داشته باشد اشک تو را در نمیاورد
این روزها آنقدر بغضم سنگین شده که…. اگر گردنم را هم بزنی به جای خون….. اشک می ریزد
تمام تنم میلرزد… از زخمهایی که خورده ام..!! من از دست رفته ام…شکسـته ام می فهمی؟؟ به انتهای بودنم رسیده ام اما… اشک میریزم ولی عهد نخواهم شکست
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}